اون روزایی که دستای عاشقت رو تو دستام می فشردم اون روزایی که با چشات پیشم دلبری میکردی اصلا فک نمی کردم دلت بیاد یه روزی آزارم بدی، چه میشه کرد اذیت کردنم واست شده عادت! میگن ترک عادت موجب مرضه، خیالی نیست هر چقدر می تونی اذیتم کن .. ما هم خدایی داریم ...دل شکسته هامو می برم پیش خودش ...
خداجون راضیم به رضای تو...
سخته... ولی اعتراف میکنم ! از همین الان تا اخر عمرت محکومی به حبس ابد تو قلب من! می پرسی چرا؟ چون دیوونگی رو خودت شروع کردی !! دلم بارون میخواد... یک دست گرم.. دو تا چشم بی تاب... یک ب و س ه ناب... امشب دوباره میام سراغت منتظرم باش...
خارجی ـ یک روز گرم تابستانی ـ مکان ، هرکجا میتواند باشد اما این بار یک مکان مقدس ـ وقتی از همه جا رانده شده ای و تنها ماوای خود را زیارتگاهی میدانی که به حرفهای دلت گوش میدهد . از او آرامش می طلبی و چه عجب است که آرامشت به ساعتی نکشیده سر میرسد. او می آید تا بشوی ما ـ اولین دیدارت با آرام جان اینگونه است و در فضایی پر از سکوت این احساس ها هستند که باهم گرم صحبتند. اکنون بیش از ده ماه از آن دیدار واپسین گذشته و قرار است در این وبلاگ مرور خاطرات من و تو باشد که اکنون " ما " شده ایم . تو شدی تمامی دارو ندارم و من شدم وصله تن تو ..